جدول جو
جدول جو

معنی اماره گیر - جستجوی لغت در جدول جو

اماره گیر
(بَ)
آمارگیر. امارگیر. رجوع به آمارگیر و آنندراج شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کناره گیر
تصویر کناره گیر
کسی که از مردم دوری گزیند و گوشه نشینی اختیار کند، کناره جو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ایاره گیر
تصویر ایاره گیر
حسابدار، محاسب
فرهنگ فارسی عمید
(بُ)
حساب گیرنده. (آنندراج). آمارگیر. (شرفنامۀ منیری). رجوع به آمارگیر و امار و اماره شود، مسیحیان به اراضی فلسطین که محل زندگی عیسی بن مریم بود میگویند. مهمترین مراکز آن، اورشلیم و بیت اللحم و ناصره است. اورشلیم در نزد مسلمانان و مسیحیان و یهودیان محترم است. (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(نُ رِ)
آلتی که در تلفن تعبیه شده است شامل نمره ها و با چرخاندن آن نمرۀ مطلوب را به دست آرند و با طرف مکالمه کنند
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِرْ)
معتزل. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). که دوری گزیند. که گوشه گیرد و دوری کند
لغت نامه دهخدا
(آ)
آواره گیره. محاسب
لغت نامه دهخدا
(خَ وَ)
ماه گیرنده، گیرندۀ ماه، که ماه را بتواند گرفت، که ماه را گرفتار و اسیر تواند کرد:
گر او را کمندی بود ماه گیر
مرا هم کمندی بود شاه گیر،
نظامی
لغت نامه دهخدا
(اَ سُ)
شمارگیر. شماره گر. حاسب. محاسب. حسیب. (یادداشت مؤلف). رجوع به شمارگیر شود
لغت نامه دهخدا
آماره گیر. آمارگیر. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به اواره و اوارجه شود، دود. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، دوار سر و سرگیجه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). گردش سر. (آنندراج) ، زه کمان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رودساز. (از آنندراج) ، بانگ و فریاد تشنه. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ نَنْ دَ / دِ)
محاسب. نویسنده. (آنندراج) (برهان) (اشتینگاس).
لغت نامه دهخدا
آمارگیر. نویسنده. محاسب. مستوفی
لغت نامه دهخدا
تصویری از کناره گیر
تصویر کناره گیر
کناره جو، کشتیی که در بار انداز بارگیری کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایاره گیر
تصویر ایاره گیر
دستبند النگو
فرهنگ لغت هوشیار
شماره گیر آلتی که درتلفون تعبیه شده شامل نمره ها و با چرخاندن آن نمره مطلوب را بدست آرند و باطرف مکالمه کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یاره گیر
تصویر یاره گیر
باج وخراج گیر، جمع کننده محصول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یاره گیر
تصویر یاره گیر
باج و خراج گیر، جمع کننده محصول
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کناره گیر
تصویر کناره گیر
عزلت گزیده
فرهنگ فارسی معین
عزلت نشین، گوشه گیر، معتزل، معتکف
فرهنگ واژه مترادف متضاد